۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه

كارآفريني

ماه گذشته به صورت اجبار از طرف سازمان در دوره «كارآفريني» شركت نمودم . تصورات كه قبل از شروع دوره در ذهنم بود با بعد از فارغ التحصيلي بسيار متفاوت بود البته من شديد اشتباه مي كردم چون همه چيز اين سازمان بايد ي جوراي به هم بياد .
1- افراد شركت كننده در كلاس به عنوان موش آزمايشگاهي در نظر گرفته شده اند كه مدرس ها مبتدي در كلاس روي اين افراد خطا آزمايش مي كردند .
2- مدرس هاي دوره هيچكدام خودش كارآفرين نبودن . خيلي جالبه كسي كه خودش كارآفريني را تجربه نكرده چگونه مي خواهد مسير كارآفريني را به ديگران ياد بدهد .
3- كلاسهاي درس در بدترين جاي ممكن برگزار گرديد و از بازيهاي خلاقيت كه مادر كارآفريني هست هيچ خبري نبود .
4-هنوز مثل دوره دبستان مسئولان مركز كارآفريني با يك ليست ، مشغول حاضر و غايب كارآفرينان بودند !!!!!
5- در آخر دوره بعد 50 ساعت آموزش كارآفريني اجبارا ، همه كارآموزها بايد طرحي به عنوان پايان دوره ارائه مي كردند . خنده دار ترين قسمت انتخاب طرحهايي برتر اين دوره بود كه همه طرحها كپي شده سال 84 ، 85 بود كه مسئولان دوره كاملا از اين امر بي اطلاع بودند .
به نظر من كارآفريني يك جاده است يك مسير زندگي است كه بايد فرد در آن مسير قرار بگيرد . در كشورهاي ديگر از جمله مالزي ، سنگاپور، هنگ كنگ ، يك فرد كارآفرين براي اجراي يك طرح 9 روز زمان لازم دارد تا بتواند طرح خود را از لحاظ سيكل اداري و مجوزهاي مورد نياز ارائه نمايد و فعاليت هاي خود را آغاز كند ولي در كشور ما طي بررسي هاي به عمل آمده توسط خود وزارت كار مركز كارآفريني كشور 209 روز زمان براي ارائه يك طرح لازم است .
غافل از اينكه در طول 209 روز هزار احتمال ممكن است صورت بگيرد تا طرح اجرا نشود مثلا پروژه در كشورهاي ديگر اجرا شود و محصولش به ايران صادر گردد، يا فرد كارآفرين ، ديگر انگيزه اي براي اجراي اين كار نداشته باشد ، يا طرح تحول اقتصادي در اين مدت اجرا شود و همه كارآفرينان و طرحهاي كارآفريني را به خاك سياه بنشاند و يا سود بانك ها براي اين طرحها چندين برابر شود و يا خود كارآفرين و جد وآبادش دارفاني را وادع گويند .